ای مهر تو من را دمی از یاد نرفته
عکس رخ تو از دل ناشاد نرفته
از خیرگیِ حُب و تمنای وجودت
جایی تو شنیدی که ز من آه نرفته؟
تا عکس رخت همنفس صبا شد
ایمان من آن بود که بر باد برفته
تا قامت رعنای تو شد الفت قلبم
میل و نظرم سوی چمنزار نرفته
از شعله عشق دلِ لیلی تو چه دانی؟
تا دست تو بر آتشِهیزمنرسیده
یارب تو بسوزان دل فرهاد در آن دم
گر بر دل شیرین، نظری پاک نکرده
باران نکند شکوه ز هجران و جدایی
از مدرسه عشق کسی شاد نرفته
نیمه شب نیمه فروردین 93