برف...
پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۳۶ ب.ظ
به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار - برف...
پشت کاجستان، برف
برف، یک دسته کلاغ
جاده یعنی غربت
باد، آواز، مسافر و کمی میل به خواب
شاخ پیچک و رسیدن و حیاط
من و دلتنگ و این شیشه خیس
می نویسم و فضا
می نویسم و دو دیوار و چندین گنجشک
یک نفر دلتنگ است
یک نفر می بافد
یک نفر می شمرد
یک نفر می خواند
زندگی یعنی: یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید
کودک پس فردا
کفتر آن هفته
یک نفر دیشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است
و هنوز، آب می ریزد پایین، اسب ها می نوشند
قطره ها در جریان
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس
(سهراب سپهری)
پی نوشت: امروز مروارید غلطان برف صورت مردم شهر را نوازش کرد و عطر نفس های ننه سرما در تمام کوچه های شهر پیچید. ننه سرما خوش آمدی.
- ۹۲/۰۹/۲۸