به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار

دست نوشته های کم و بیش روزانه من

به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار

دست نوشته های کم و بیش روزانه من

به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار - تمنای وجود

ای مهر تو من را دمی از یاد نرفته

عکس رخ تو از دل ناشاد نرفته

از خیرگیِ حُب و تمنای وجودت

جایی تو شنیدی که ز من آه نرفته؟

تا عکس رخت همنفس صبا شد

ایمان من آن بود که بر باد برفته

تا قامت رعنای تو شد الفت قلبم

میل و نظرم سوی چمنزار نرفته

از شعله عشق دلِ لیلی تو چه دانی؟

تا دست تو بر آتشِهیزمنرسیده

یارب تو بسوزان دل فرهاد در آن دم

گر بر دل شیرین، نظری پاک نکرده

باران نکند شکوه ز هجران و جدایی

از مدرسه عشق کسی شاد نرفته

نیمه شب نیمه فروردین 93



  • باران ***
به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار - زندگی باید کرد...


زندگی باید کرد !

گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسویامیدی کمرنگ
زندگی باید کرد !
گاه باغزلی از احساس
گاه با خوشه ای ازعطر گل یاس
زندگی باید کرد !
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد !
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید روئید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم ............
روزگارت آرام ...



  • باران ***
به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار - برف...
زیباترین تصاویر متحرک خفن

پشت کاجستان، برف
برف، یک دسته کلاغ
جاده یعنی غربت
باد، آواز، مسافر و کمی میل به خواب
شاخ پیچک و رسیدن و حیاط

من و دلتنگ و این شیشه خیس
می نویسم و فضا
می نویسم و دو دیوار و چندین گنجشک

یک نفر دلتنگ است

یک نفر می بافد
یک نفر می شمرد
یک نفر می خواند

زندگی یعنی: یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید
کودک پس فردا
کفتر آن هفته

یک نفر دیشب مرد

و هنوز، نان گندم خوب است
و هنوز، آب می ریزد پایین، اسب ها می نوشند

قطره ها در جریان
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس


(سهراب سپهری)

پی نوشت: امروز مروارید غلطان برف صورت مردم شهر را نوازش کرد و عطر نفس های ننه سرما در تمام کوچه های شهر پیچید. ننه سرما خوش آمدی.



  • باران ***
به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار - تولدت ستاره بارون
امروز تمام واژه های سفید و سبزم را به کار میگیرم تا بتوانم احساس لذت بخش میلادت را توصیف کنم. سبد سبد واژه خیس و تازه را به کار گرفته ام تا میلاد بهترین برادر و پشتوانه ام را تبریک گویم.

امشب هر لحظه منتظرم تا شقایقی سرخ در قلبم بشکفد، شقایقی هم عطر نفس هایت. امشب حتی از فرشته ها هم پرسیدم ساعت آمدنت به زمین را. اصلا تو که آمدی قلبم آرام گرفت... .


کک خختنخت.jpg
این تصویر مربوط به سفر شهریور و اینجا هم شهر گنبد است

آذر که می آید دلم از شوق آمدنت می تپد. شاید پاییز و برگ ریزان برای همه مطلوب نباشد، اما پاییز فصل عاشقان است و من هم عاشقم.
آذر را با همه رنگارنگیش، با خش خش برگ هایش، با خنکای هوایش، اصلا با آمدن تو دوست دارم.

0-=0=0=0=.jpg
این عکس سفر شهریور به آزادشهر هست و اینم جنگلای شمال. جاتون خالی چقد اینجا شیطونی کردیم
آذر برای من فصل روئیدن و شکوفایی غنچه های عشق است. اصلا آذر را دوست دارم چون مروارید وجودت در این ماه نمایان می شود.
آذر که به نیمه ها نزدیک می شود، ویرانه قلبم را آذین می بندم و چلچراغ های عشق را از آن آویزان می کنم. راستی فردا ورودی قلبم را به نور ولودت روشن می کنم تا تمام دوستدارانت هم پای من آمدنت را به جشن و سرور دعوت می کنم.

عزیزم چقدر دوست داشتم که روز میلادت نزدیک هم بودیم تا گوهر شب چراغ چشمانت را به تعداد سال های عمرت بوسه باران کنم و عاشقانه ترین غزل دوست داشتن را در گوشت زمزمه کنم. 13 آذر تولدت مبارک...
برادر فداکار + عکس متحرک
شاید باور نکنید اما دادش گلم مثل این داداش برا منم این کار را انجام داده.
داداشی ممنونتم

پی نوشت: این پُست تقدیم به بهترین و عزیزترین داداش دنیا. 13 آذر تولدت مبارک عزیزم. لازم به ذکر است بهترین آدم های دنیا دو دسته اند. 1- آذر ماهی ها 2- آن هایی که دوست دارند آذر ماهی باشند



  • باران ***
به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار - بیدار نمایید که در خواب نماند...

بعد از گذشت بیش از دو دهه هنوز آن سالها ی حماسه را به یاد داریم. همان سال هایی که هر از چند گاهی سکوتش را آوای خمپاره ها و موشک ها می شکست و آرامشبخش قلب های بی قرار و بیمناک ما آن سال ها فقط یاد خدا بود و بس. هنوز به آن روز ها را در ذهن داریم که برخی برای رسیدن به آرامش ترک وطن کردند تا از این قائله دور باشند اما... . اما بودند کسانی که برای لبیک گفتن به ندای پیر و مرادشان حتی سینه تنها پسرشان را سپر گلوله های داغ کردند. مگر می شود فراموش کرد آن خاکیان افلاکی را که یک شبه ره صد ساله را طی کردند و جام طهور بهشتی را لاجرعه سرکشیدند و صدر نشین بهشت وعده داده شدند.

از یاد هیچ کسی نمی رود آن سنگرهایی که نوای دلنشین زیارت عاشورایشان پل رسیدن به خدا بود. مگر می شود فراموش کرد آن بسیجیان کم سن و سال را که عاشقانه در قنوت نماز شبشان طلب شهادت می کردند. 

سال ها گذشت ... . دیگر جنگ تمام شد و آرامش بر همه جا حاکم شد. شاید دیگر کمتر کوچه و خیابانی باشد که به اسم این قهرمانان ثبت شده باشد. روزی عطر دل انگیز تنفس قهرمانان در شهر، فضایی ملکوتی را بوجود آورده بود اما اکنون فقط عکس و اسمشان را بر سر کوچه و خیابان آذین می کنیم. شاید برای آسودگی وجدانمان این کار را انجام داده ایم تا دل خوش باشیم که لابد حقشان را ادا کرده ایم. اما ... . آیا...؟

سال هاست که دیگر آن جنگ سخت تمام شده است اماطوفانجنگ نرم با امواجش سال هاست که سعی در کشتن ما دارد. ای کاش بیدار شویم از این خواب خرگوشی(!). بد نیست که کلام نورانیمولایمان علی علیه السلام چراغ راهمان شود که فرمودند: الناس علی دین ملوکهم. آری فرهنگ مردم برخواسته از فرهنگ والیان و زمامدارانشان است. تا زمانی که آنها راه را پیدا نکنند نمی توان انتظار داشت دیگران در این انفجار اطلاعاتی گیج و منگ نباشند. تا مدرسه و دانشگاه را اصلاح نکنیم کاری از پیش نمی بریم.

باید درک کنیم که در این زمان دیگر دشمن بر سر ما گاز خردل و اعصاب نمی ریزد بلکه روحمان را درگیر مد و هجمه های فرهنگی می کند.امروز قلم من و توست که می تواند جهاد کند، من و تو هستیم که نباید فریب بخوریم و اسیر جناح های سیاسی شویم. من و تو هستیم که نباید تخریب کنیم، تحقیر کنیم، توهین کنیم و... . قلم من و تو است که جهاد است. قلم من و تو است که باید فرهنگ را حفظ کند. امروز، روز جهاد در مقابل تهاجم امواج ماهواره ای و ... است. آنجا صحبت از گلوله و خمپاره بود و اینک ...

دیگر خبری از بمب های خوشه ای آن روزها نیست، بلکه ما را بمباران اطلاعاتی می کنند. دیگر خبری از مسموم کردن آب و آذوغه نیست اکنون روح ما را مسموم می کنند. اکنون زمان اتحاد است. اتحاد من، معلم، استاد، فیلمساز و حتی فعالین حوزه سایبر. باید دشمن را به خوبی بشناسیم تا کمر به حذفش ببندیم. آن زمان رسالت بذل جان بود، رسالت بذل دست و پا و چشم و... بود. اما اکنون رسالت شفاف سازی برای افکار عمومی جامعه است. اکنون رسالت به سلامت بیرون آمدن از این اقیانوس عظیم و سهمگین امواج ماهواره ای است. امروز همه باید این شعار را سر لوحه قرار دهیم که "بیدار نمایید که در خواب نماند"، با این شعار دوباره همدل شویم تا به سلامت از این راه پر خطر عبور کنیم.



  • باران ***
به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار - به جز تو کسی را نداریم خدا...

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روزبرای دلم مشتری آمد و رفت
و هی این و آن سرسری آمد و رفت
ولی هیچ کس واقعاً اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم، قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است
یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است!
یکی گفت: چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است!
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
و من تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
و فردای آن روزخدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم....




  • باران ***