به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار

دست نوشته های کم و بیش روزانه من

به رنگ آسمان دست نوشته های یک خبرنگار

دست نوشته های کم و بیش روزانه من

"... مثلا..."

يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۴۷ ب.ظ

 

فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای مثلا

بعدش احساس می کنی انگار ، سخت دلتنگ و خسته ای مثلا

 

در همان لحظه ای که این احساس مثل یک ابر بی دلیل آنجاست

شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته ای مثلا ؟

 

که دلی را شکسته ای و سپس ابرهای ملامت آمده اند

پلک خود را هم از پشیمانی روی هم سخت بسته ای مثلا

 

مثلاهای مثل این هر شب ، دلخوشیهای کوچکم شده اند

در تمام ردیف های جهان  ، تو کنارم نشسته ای مثلا

 

و دلی را که این همه تنهاست ، ژاپنی ها قشنگ می فهمند

مثل ویرانی هیروشیماست بعد آن جنگ هسته ای مثلا

 

فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای اما

من نباید زیاد شکوه کنم من نباید . . . تو خسته ای مثلا

 

بازهم غزلی زیبا، اما این بار از سید مهدی نقبایی


پی‌نوشت: بعد از روزها و ماه‌ها دلبستگی به بلاگفا، با تعطیلی این محیط مجبور به کوچ به این محل شدم هنوز دلم برای http://asemaneabirang.blogfa.com/ و دوستانم تنگ می‌شود.

  • باران ***

نظرات  (۱)

  • ذره ای از تبار نسیان
  • سلام رفیق جدید بیان...

    خیلی خوش آمدین،هم به بیان، و هم به وبلاگ من..

    شعر های زیبایی هم میگذارید،ان شاء الله بهتون سر میزنم همیشه.
    خداقوت{گل}
    پاسخ:
    سلام و سپاس از حضور سبز شما {گل}

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی